مسابقه با شیطان...
نوشته شده توسط مرضيه پورعلي در 26 اردیبهشت 1398 in بدون موضوع
صبح زود همین که از خانه بیرون زد گفت :
مسابقه می دیم از الان تا شب
در همین وقت ، چشمش به دختری که از سر کوچه می آمد افتاد
نگاهش را کج کرد و به شیطان گفت :
فعلا یک هیچ - به نفع من
فرم در حال بارگذاری ...