خطبه امام حسین (ع) در روز عاشورا
تقاضای صحبت
بعد أن صفّ ابن سعد جيشه للحرب ، دعا الإمام براحلته فركبها ،و نادى بصوت عال يسمعه جلّهم
وقتى عمر سعد سپاهیانش را برای جنگ صف نمود، امام مركبش را خواست و سوارش شد، و با صداى بلند به طورى كه اكثر مردم مى شنيدند فرمود:
فَقَالَ أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی وَ لَاتَعْجَلُوا حَتَّی أَعِظَکمْ بِمَا یحِقُّ لَکمْ عَلَی وَ حَتَّی أُعْذِرَ إِلَیکمْ فَإِنْ أَعْطَیتُمُونِی النَّصَفَ کنْتُمْ بِذَلِک أَسْعَدََ إِنْ لَمْ تُعْطُونِی النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِکمْ فَأَجْمِعُوا رَأْیکمْ ثُمَّ لا یکنْ أَمْرُکمْ عَلَیکمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَی وَ لاتُنْظِرُونِ «إِنَّ وَلِی اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکتابَ وَ هُوَ یتَوَلَّی الصَّالِحِینَ» (اعراف، 196)
حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزی عجله نکنید تا من وظیفه خود را که موعظه و نصیحت شماست انجام دهم، تا علت آمدنم را به این سرزمین توضیح دهم، اگر به سخنم گوش دادید و عذر مرا پذیرفتید و با من از در انصاف و عدل وارد شدید، معلوم میشود راه سعادت و خوشبختی را دریافتهاید و دلیلی برای جنگ با من نخواهید داشت.لکن اگر عذرم را نپذیرفتید و از در انصاف و داد و با من وارد نشدید، آنگاه میتوانید همه دست به دست هم بدهید و بدون مهلت تصمیم باطلتان را اجرا کنید، ولی در این صورت دیگر امر بر شما مشتبه نماندهمو پشتیبان من آن خدایی است که قرآن را نازل کرده و یار و یاور نیکوکاران است.
گریه اهل حرم
وفلمّا سمع أخواته کلامه هذا صحن و بکین، و بکی بناته [و] ارتفعت أصواتهن، (فأرسل إلیهن أخاه العباس بن علی و علیا ابنه و قال لهما: سکتاهن فلعمری لیکثرن بکاؤهن)
چون سخن امام به اینجا رسید، صدای گریه و شیون از بعضی زنان و اطفال که صدای امام را میشنیدند، بلند شد. لذا امام(ع) سخن خود را قطع کرد و به حضرت ابوالفضل و علیاکبر دستور داد، بروید زنها را ساکت کنید، «به خدا قسم هنوز گریههای بسیاری در پیش دارند.» زنان و کودکان آرام شدند.
معرفی خود
فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَی أَنْفُسِکمْوَ عَاتِبُوهَا فَانْظُرُوا هَلْ یصْلُحُ لَکمْ قَتْلِی وَ انْتِهَاک حُرْمَتِی
ای مردم! به من بگویید من چه کسی هستم؟آنگاه به خود آیید و خویشتن را نکوهش کنید و ببینید آیا کشتن و هتک حرمت من برای شما جایز است؟
لَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِیکمْ وَ ابْنَ وَصِیهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِینَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِ اللَّهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ
مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟مگر من فرزند وصی و پسرعموی پیغمبر شما نیستم؟مگر من پسر کسی نیستم که او پیش از همه مسلمانان ایمان آورد و پیش از همه، رسالت پیامبر را تصدیق کرد؟
أَوَ لَیسَ حَمْزَةُ سَیدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّی وَ لَیسَ جَعْفَرٌ الطَّیارُ فِی الْجَنَّةِ بِجِنَاحَینِ عَمِّی
آیا حمزه سید الشهداء، عموی پدر من نیست؟آیا جعفر طیار عموی من نیست؟
طرح حدیث پیامبر(ص)
أَ وَ لَمْ یبْلُغْکمْ مَا قَالَ رَسُولُ الله لِی وَ لِأَخِی هَذَانِ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
مگر شما سخن پیغمبر(ص) را درباره من و برادرم نشنیدهاید که فرمود:این دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟
فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِی بِمَا أَقُولُ وَ هُوَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ مَا تَعَمَّدْتُ کذِباً مُنْذُ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ یمْقُتُ عَلَیهِ أَهْلَهُ
اگر سخنان مرا تصدیق میکنید، اینها همه حقاند و کوچکترین خلاف واقعی، در آنها نیست، زیرا هنوز در طول عمر خود از آن روزی که فهمیدهام خداوند بر دروغگویان غضب کرده و دروغ را به خودش برمیگرداند، هرگز دروغ نگفتهام.
شاهد گرفتن بر مقام خود
وَ إِنْ کذَّبْتُمُونِی فَإِنَّ فِیکمْ مَنْ لَوْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِک أَخْبَرَکمْ سَلُوا
و اگر گفتارم را باور ندارید، اینک هنوز برخی از صحابه رسول خدا(ص) در قید حیات هستند، میتوانید از آنها بپرسید
جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِی وَ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِی وَ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِی وَ زَیدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَنَسَ بْنَ مَالِک یخْبِرُوکمْ
از جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم، انس بن مالک از اینان بپرسید.
أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَةَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلِی وَ لِأَخِی أَ مَا فِی هَذَا حَاجِزٌ لَکمْ عَنْ سَفْک دَمِی
اینها همه سخنان پیغمبر را درباره من و برادرم از رسول خدا(ص) شنیدهاند و بدانید همین یک جمله میتواند مانع شما گردد تا دست از کشتن و ریختن خون من بردارید.
سخن شمر بن ذی الجوشن
فَقَالَ لَهُ شِمْرُ بْنُ ذِی الْجَوْشَنِ هُوَ یعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ إِنْ کانَ یدْرِی مَا تَقَوَّلَ
در این هنگام شمر متوجه شد ممکن است سخنان امام(ع) در روحیه افراد لشکر، مؤثر واقع شود و آنان را از جنگ بازدارد، خواست کاری کند تا سخنان امام قطع شود. لذا با صدای بسیار بلند فریاد زد و گفت: او خدا را روی یک کلمه عبادت میکند و نمیداند چه میگوید؟
پاسخ حبیب بن مظاهر
فَقَالَ لَهُ حَبِیبُ بْنُ مُظَاهِرٍ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَرَاک تَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی سَبْعِینَ حَرْفاً وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنَّک َادِقٌ مَا تَدْرِی مَا یقُولُ قَدْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قَلْبِک
حبیب بن مظاهر خطاب به شمر گفت: به خدا قسم من میبینم که تو خدا را بر هفتاد حرف میپرستی و من شهادت میدهم تو راست میگویی که چیزی نمیفهمی که او چه میگوید، خداوند قلب تو را مهر و موم کرده است».
ادامه معرفی
ثُمَّ قَالَ لَهُمُ الْحُسَینُ(ع) فَإِنْ کنْتُمْ فِی شَک مِنْ هَذَا أَ فَتَشُکنَ أَنِّی ابْنُ بِنْتِ نَبِیکمْ
اگر در گفتار پیغمبر(ص) درباره من و برادرم شک دارید آیا در این واقعیت هم شک دارید که من فرزند دختر پیغمبر شمایم؟!
فَوَ اللَّهِ مَا بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِی غَیرِی فِیکمْ وَ لَا فِی غَیرِکمْ
به خدا قسم در تمام دنیا، نه در میان شما،و نه در غیر میان شما از من، پیغمبر فرزندی ندارد.
وَیحَکمْ أَ تَطْلُبُونِّی بِقَتِیلٍ مِنْکمْ قَتَلْتُهُ
«وای بر شما، آیا کسی را از شما کشتهام که در مقابل خون او میخواهید مرا بکشید؟»
وَیحَکمْ أَ تَطْلُبُونِّی بِقَتِیلٍ مِنْکمْ قَتَلْتُهُ أَوْ مَالٍ لَکمُ اسْتَهْلَکتُهُ أَوْ بِقِصَاصِ جِرَاحَةٍ فَأَخَذُوا لَا یکلِّمُونَهُ
«آیا مال کسی را حیف و میل کردهام؟ یا جراحتی بر کسی وارد ساختهام که میخواهید مجازاتم کنید؟»در مقابل گفتار امام هم سکوت کردند و کسی جوابی نداشت.
نامههای کوفیان
فَنَادَی یا شَبَثَ بْنَ رِبْعِی یا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ یا قَیسَ بْنَ الْأَشْعَثِ یا یزِیدَ بْنَ الْحَارِثِ
لذا امام به چند نفر از افراد سرشناس که در لشکر عمر سعد بودند و برایش دعوتنامه نوشته بودند، خطاب کرد و فرمود: ای شبث بن ربعی! وای حجار بن ابجرو ای قیس بن اشعث وای یزید بن حارث!
أَ لَمْ تَکتُبُوا إِلَی أَنْ قَدْ أَینَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ إِنَّمَا تَقْدَمُ عَلَی جُنْدٍ لَک مُجَنَّدٍ
مگر شما نبودید برای من نامه نوشتید که: میوههایمان رسیده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در کوفه بر لشکریانی مجهز و آماده به خدمت وارد خواهی شد؟!
قالوا له: لم نفعل!
این افراد در برابر سخنان امام پاسخی جز انکار نداشتند و لذا گفتند:«ما چنین نامهای به تو ننوشتهایم.»
سبحان لله، بلی ولله لقد فعلتم عجبا!
امام(ع) که با انکار آنان روبرو شد با تعجب و شگفتی فرمود:«چگونه منکر میشوید به خدا قسم شما برای من نامه نوشتید.»
ایها الناس! اذا کرهتمونی فدعونی، انصرف عنکم الی مأمن من ارض
آنگاه فرمود: «اگر هم اکنون از آمدنم ناخشنودید بگذارید به هر جایی از دنیا که امن و آرام باشد، بروم.»
اتمام حجت
فَقَالَ لَهُ قَیسُ بْنُ الْأَشْعَثِ مَا نَدْرِی مَا تَقُولُ وَ لَکنِ انْزِلْ عَلَی حُکمِ بَنِی عَمِّک فَإِنَّهُمْ لَمْ یرُوک إِلَّا مَا تُحِبُّ
در اینجا قیس بن اشعث گفت:یا حسین! چرا با پسر عمویت بیعت نمیکنی؟ با تو به دلخواهت رفتار خواهد کرد و کوچکترین ناراحتی متوجه تو نخواهد شد.»
فقال الحسین(ع): أنت أخو أخیک [محمد بن الاشعث] أ ترید ان یطلبک بنو هاشم بأکثر من دم مسلم بن عقیل؟!
امام(ع) در جواب قیس فرمود:«تو هم مثل برادرت هستی، میخواهی مردان بنیهاشم بیش از خون مسلم بن عقیل را از تو انتقام بگیرند؟
وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکمْ بِیدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِیدِ
نه به خدا قسم، دستم را همچون انسانهای ذلیل در دست شما قرار نمیدهم و مانند بندهها فرار نمیکنم
ثُمَّ نَادَی یا عِبَادَ اللَّهِ «إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکمْ أَنْ تَرْجُمُونِ»
پس از آن آیه قرآن را که داستان حضرت موسی را در برابر لجاجت فرعونیان نقل میکند، قرائت فرمود:«من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم که گفتار مرا قبول نمیکنید، پناه میبرم به پروردگار خود»
امام با خواندن این آیه سخن خود را پایان داد و شتر خود را خواباند